[اشتباه]
پارت:3
فیک جونگکوک
جونگکوک وارد اتاق شد و گفت:
+میخواستید منو ببینین
صندلی برگشت
مردی ک نقاب زده بود
با صدای بمش گفت:
؟اول بشین جئون
جئون نشست و نگاهش رو بهش داد
؟من رو ک میشناسی
+بله
؟خوبه
نفس عمیقی کشید و ادامه داد
؟برای کار گفتم ک بیای اینجا
جئون سوالی بهش نگاه کرد و ابرویی بالا داد
+کار؟
؟میخام بیای توی گروه من
جئون سکوت کرد
؟تو استعداد زیادی داری جئون و من از استعدادی مثل تو نمیگذرم
+اقا من
؟فکر کن جئون نیاز نیست عجله کنی
+من نمیخاستم رد کنم اقا میخاستم قبول کنم
؟خوبه
بلند شد و به سمت جئون رفت
جئون وقتی دید اون ب سمتش میاد
بلند شد و ایستاد
مرد دستش رو روی شونش گذاشت و گفت:
؟تو ادم عاقلی هستی
+پس بهتره من دیگه برم
؟برو
+خدانگدار
؟ خدانگهدار پسرم
جئون از اتاق بیرون رفت
؟پسرم!
مرد نفس عمیقی کشید تا هوا وارد ریههاش بشه
ویو ات
وارد خونه شدم
تاریک بود
معلوم بود ک جونگکوک خونه نیست
رفتم بالا توی اتاق خوابمون
براتون سوال شده چرا اومدم اینجا؟
تمام وسایل من اینجاست پس باید میومدم
سریع رفتم سمت کمد
چمدانم رو برداشتم و بازش کردم م شروع کردم لباسام رو داخلش گذاشتن
با شنیدن صدای در چمدانم رو بستم و دسته رو گرفتم تا برم بیرون
در اتاق رو ک باز کردم جونگکوک رو دیدم
از کنارش رد شدم
بوی گند الکل میداد
صداش رو شنیدم ک گفت:
+بهتره زود تر کفشا و کیفات رو هم ببری
بدون برگشتن سمتش گفتم
-یکی رو میفرستم بیاد
منتظر جوابش نموندم و فقط از خونه خارج شدم
جئوناروم زیر لب گفت:
+خوبه
سمت لباسایی ک از ات مونده بود رفت و یکیش رو برداشت و بو کرد
توی مشتش گرفت و به گوشه ای از اتاق پرت کرد
+نه دیگه نه...ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
فیک جونگکوک
جونگکوک وارد اتاق شد و گفت:
+میخواستید منو ببینین
صندلی برگشت
مردی ک نقاب زده بود
با صدای بمش گفت:
؟اول بشین جئون
جئون نشست و نگاهش رو بهش داد
؟من رو ک میشناسی
+بله
؟خوبه
نفس عمیقی کشید و ادامه داد
؟برای کار گفتم ک بیای اینجا
جئون سوالی بهش نگاه کرد و ابرویی بالا داد
+کار؟
؟میخام بیای توی گروه من
جئون سکوت کرد
؟تو استعداد زیادی داری جئون و من از استعدادی مثل تو نمیگذرم
+اقا من
؟فکر کن جئون نیاز نیست عجله کنی
+من نمیخاستم رد کنم اقا میخاستم قبول کنم
؟خوبه
بلند شد و به سمت جئون رفت
جئون وقتی دید اون ب سمتش میاد
بلند شد و ایستاد
مرد دستش رو روی شونش گذاشت و گفت:
؟تو ادم عاقلی هستی
+پس بهتره من دیگه برم
؟برو
+خدانگدار
؟ خدانگهدار پسرم
جئون از اتاق بیرون رفت
؟پسرم!
مرد نفس عمیقی کشید تا هوا وارد ریههاش بشه
ویو ات
وارد خونه شدم
تاریک بود
معلوم بود ک جونگکوک خونه نیست
رفتم بالا توی اتاق خوابمون
براتون سوال شده چرا اومدم اینجا؟
تمام وسایل من اینجاست پس باید میومدم
سریع رفتم سمت کمد
چمدانم رو برداشتم و بازش کردم م شروع کردم لباسام رو داخلش گذاشتن
با شنیدن صدای در چمدانم رو بستم و دسته رو گرفتم تا برم بیرون
در اتاق رو ک باز کردم جونگکوک رو دیدم
از کنارش رد شدم
بوی گند الکل میداد
صداش رو شنیدم ک گفت:
+بهتره زود تر کفشا و کیفات رو هم ببری
بدون برگشتن سمتش گفتم
-یکی رو میفرستم بیاد
منتظر جوابش نموندم و فقط از خونه خارج شدم
جئوناروم زیر لب گفت:
+خوبه
سمت لباسایی ک از ات مونده بود رفت و یکیش رو برداشت و بو کرد
توی مشتش گرفت و به گوشه ای از اتاق پرت کرد
+نه دیگه نه...ادامه دارد
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۱۴.۰k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.